آرمانخواهی انسان مستلزم صبر بر رنجهاست ! پس برادر ( و خواهر ) خوبم ؛ برای جانبازی در راه آرمانها بیاموز که در این سیاره رنج صبورترین انسانها باشی . سید شهیدان اهل قلم "سید مرتضی آوینی"
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود
اول از اینکه لطف کردید و وقتتون را در اختیار ما گذاشتید، تشکر می کنم.به عنوان اولین سوال، چرا هنوز بعد از گذشت 18 سال از شهادت شهید آوینی، جای خالی ایشان پر نشده است، کدام ویژگی شاخص شهید آوینی، در هنرمندان ما دیده نمی شود؟
بسم الله الرحمن الرحیم. جای شهید آوینی خالی نیست.آدم هایی در تراز ایشان، خودشان را در تاریخ و فرهنگ جامعه تثبیت می کنند و اگر کسانی بخواهند به این افراد بی اعتنا باشند، آنها هستند که یک جای خالی برای خودشان به جا گذشتند.امثال آوینی ها،مطهری ها، شریعتیها و آل احمدها، آمدند و جاهای خالی را در تاریخ و فرهنگ ما پر کردند.خلا هایی که وجود داشته، پر کردهاند و بعد از آنها هر کسی بخواهد در ادامه مسیر فرهنگی جامعه، طی مسیر کند ناگزیر خواهد بود به این افراد مراجعه کند و تجربهی برجستهی آنها را مورد توجه قرار بدهد.پس این تعبیر شاید یک مقدار تعبیر دقیقی نباشد.
آقای آوینی همچنان بعد از حدود 18 سال که شهادتشان می گذرد، برای جامعه ما حرف برای گفتن دارد و بعضی از حرفهای این بزرگوار امروز بهتر قابل شنیدن و درک کردن می باشد.در حوزههای مختلفی که ایشان قلم زدهاند و تاملات خود را ارائه کرده اند و آدمهای مثل او هر روز که می گذرد ارزششان بیشتر می شود، کما اینکه بعضی از آدمهای مشابه شهید آوینی هم که سالها قبل از او از این دنیا رفته بودند، دارای همین ویژگی هستند. شهید مطهری هم همین نوع ویژگی را دارند. شما هرچه به آثار ایشون مراجعه می کنید می بینید که هنوز در بسیاری از حوزهها، حرفهای مهم و کاربردی در اختیار می گذارد.
مجموعه این افراد شاخصهایی هستند که نگاه شما به تاریج جامعه خودنتان را نظم می دهند.شما وقتی می خواهید به پشت سر نگاه کنید و مثلا قصد بررسی دوران بعد از جنگ انقلاب اسلامی را بررسی کنید، افرادی مثل شهید آوینی در تاریخ ما، نقش فانوسهای دریایی را دارند که قسمتهای تاریک شده تاریخ را پرتو افکنی می کنند و نقشهی راه را نشان می دهند.
* کدام طیف از گروهها، مخالف باز انتشار تفکرات شهید آوینی و تطابق این افکار با گرههای امروز جامعه هستند، تعمداً یا سهواً؟
به این تعبیر که شما می گویید، خیلی نمونه خاصی سراغ ندارم.
*در زمان حیات این شهید چهطور؟ افرادی که قصد مصادره به مطلوب آوینی را دارند، آیا همان مخالفین دیروز او نبودند؟
باید فراتر از دعواهای ژورنالیستی و سیاسی به این اتفاق پرداخت.آدمهایی که جامع هستند، معمولا از طرف افراد ناقض، مورد هجمه قرار می گیرند. شهید آوینی یکی از ویژگیهایش این بود. بدون اینکه بخواهیم او را مطلق بکنیم. ولی یک خطر این هست که قدر او را نشناسیم و به بهانهی اینکه او هم مطلق نبود و ممکن است خطاهایی هم داشته باشد، بخواهیم ارزش وجودی و کار بزرگی او را که در تاریخ و فرهنگ جامعه ما صورت داد، دست کم بگیریم.به نظرم خطر دوم امروز بیشتر است. با اینکه بعضیها به فقط به اولی فقط حساسیت نشان می دهند و می گویند آوینی هم باید نقد بشود و از این جنس حرفها. اما به نظر من خطر دست کم گرفتن آوینی خطر بزرگتری است.
چون ایشان واقعا آدم بزرگی است و اگر یک عده بخواهند با انواع بازیهای تبلیغاتی و ژورنالیستی، نسل جوان ما را به خصوص از اعتنای در خور توجه سزاواری که باید به آوینی باشد، محروم کنند، این به نظر من خطر بزرگی است.
مثلا می گویند، آوینی مطلق نبوده است و باید نقد شود.خوب این امر بدیهی است و ما هم نمی گوییم آوینی مطلق بوده و یا نباید نقد شود، اما عدهای می خواهند با این حاشیهسازیها، نقش اصلی شهید آوینی را کم رنگ کنند.
البته می شود به مسائل پیرامونی شهید آوینی هم پرداخت و اینکه ایشان با چه چالشیهایی در حیات فکری و حرفهای خودش مواجه بود و به نظر من به این موارد هم به عنوان فصل مهمی از زندگی شهید آوینی باید پرداخته بشود و درسها و عبرتهای زیادی را در خودش گنجانده است ولی باید مواظب باشیم که صرفا در این مسائل مستقر نشویم.
چرا که شهید آوینی آثار متعددی دارد و کتابهای زیادی از ایشان منتشر شده است و متن این آثار نباید تحت الشعاع حواشی قرار بگیرد و باید به متن توجه کرد و نباید مثل بعضیها بود که صرفا دعواهای شهید آوینی با یکسری جریانات خاص را بلد هستند اما وقتی از این افراد سوال می شود ”توسعه و مبانی تمدن غرب“ شهید آوینی را خواندی؟ اصلا خبر ندارد شهید آوینی چنین کتابی دارد. یا حتی برای یکبار کتاب ”آینه جادو“ ایشان را نخوانده اند.
* بعضیهای اعتقاد دارند، در کنار دیدگاههای شهید آوینی در مورد فلسفه غرب و شیوهی حکومت داری اسلامی، قلهی افکار این شهید، مسئلهی سینمای دینی است، نظر شما چیست؟
نه، اتفاقا من با چنین نگاهی با آوینی مخالف هستم. با این نگاه که یک بخش از آراء ایشان را به عنوان برجستهترین بخش و قله افکار ایشان بدانیم.اتفاقا برجستگی شهید آوینی این است که نمی شود ایشان را بخش بخش تجزیه و تحلیل کرد. به عنوان یک منتقد فیلم یا مستند ساز یا یک نظریه پرداز صرف، نمی شود تحلیل کرد. هر کدام از ابعاد شخصیت آوینی به تنهایی محور قرار بگیرد و ضریب بگیرد به نظرم جفای به شخصیت کم نظیر شهید آوینی است که دارای همهی این ابعاد بود. مهمترین ویژگی آوینی جامعیت داشتن، است.
اما اگر به هرکدام از ابعاد شخصیت آوینی بخواهید توجه کنید باید نسبت آن ”بعد“ از زندگی و شخصیت ایشان را با باقی اجزای شخصیت او لحاظ کنید. ما کم نداریم افرادی را که در عرضهی هنر، کارهای قوی ارائه کردند. یا حتی در عرصه مطبوعات، نظریه پردازی و ... افراد قوی بودند. اما تفاوت آوینی با این افراد این است که در همهی عرصهها ورود پیدا کرده و درانجام همهی اینها موفق هم بوده است.
* مقداری در مورد سینمای دینی از منظر شهید آوینی صحبت بفرمایید؟
در مورد سینمای انقلاب اسلامی که شهید آوینی هم یکی از نظریهپردازهای آن بود، نباید سینمای انقلاب اسلامی را ذیل سینما دید.که اتفاقا یکی از ویژگیهای شهید آوینی نگاه کردن به مقوله سینما از این دریچه است. شهید آوینی آنچنان محو در حرکت امام و ذوب در مبانی انقلاب اسلامی بود که در هر عرصهای پای می گذاشت آن مولفهها در آن عرصه، ظهور می کرد.
همان وقتی که شهید آوینی کار مطبوعاتی هم می کرد این نمونه در آن بارز بود و واقعیت این است که شهید آوینی دغدغه سینما و ژورنالیسم نداشت به این معنی که این برای ایشان اصل و مهم باشد. به طور مثال اول برای ایشان سینما مهم باشد و بعد بخواهد در سینما حالا یک فضای دینی هم ایجاد کند.
موضوع دقیقا برعکس است.برای شهید آوینی ابتدا انقلاب اسلامی مهم بود و حرف جدیدی که برای بشریت داشت و بعد به دنبال این اصل، به ابزارهای مختلف موجود می رسید.البته با ظرایفی که در نگاه شهیدآوینی وجود داشت. که این نگاه ظریف را مفصلا در اثر کم نظیر“آینه جادو“ و بعد از آن در ”حکمت سینما“ توضیح داده است و تبیین کرده است.
* با این نگاه، حضور افراد با قرائتهای مختلف از دین، در سینما، باعث دینی شدن سینما نمی شود؟
این حرف درست است؟نه، باید دقیقتر به قضایا نگاه کنیم. مهمترین حرف شهید آوینی این بود که وقتی شما می خواهید وارد سینما شوید، باید سینما را دقیق بشناسید. شهید آوینی می گوید اگر کسی بخواهد از ابزاری به نام سینما استفاده کند، اگر این ابزار را دقیق و کامل نشناسد، به جای اینکه از ابزار استفاده کند، خودش بازیچه ابزار خواهد شد و تاکیدی که شهید آوینی داشت این بود، به طور مثال؛ بعضیها فکر می کنند چون می خواهیم به امامزاده برویم، پس بنا براین سوار یک اسب می شویم و به مقصد می رسیم.
یعنی چون یک هدف خوبی داریم.مطمئنا اگر آشنایی کاملی هم نسبت به اسب نداشته باشیم، به مقصد می رسیم. یکی با این اسب به مشروب فروشی می رود و ماهم به امام زاده می رویم و مشکلی به وجود نمی آید. حرف شهید آوینی این بود که باید این اسب را کامل بشناسید و گرنه تا سوار اسب بشوید ممکن است شما را چنان به زمین بزند، که استخوانهایتان را بشکند که دیگر به امامزاده یا حتی به مشروب فروشی نرسید. سوار اسب شدن یک سری فنونی دارد که شاید حتی در نگاه اول به چشم نیاید. شما یک سوار کار حرفهای را می بینید که سوار بر اسب، به تاخت می رود و شما هم می گویید، من هم می توانم سوار بر اسب، مثل او به تاخت بروم و دقت نمی کنید که برای سوار کار حرفهای شدن، دهها فوت کوزهگری وجود دارد. از کدام سمت اسب سوار شدن، دهانهی اسب را چگونه کنترل کردند و....
به همین خاطر در سوار کاری، فنون زیادی وجود دارد که در نگاه اول به چشم بیننده عوام نمی آید. در سینما هم به همین منوال است. شهید آوینی می گوید وقتی شما سراغ سینما می آیید، باید توجه کنید که سینما ظرایف بسیار زیادی دارد. اگر شما فکر کنید یک عده دوربین را کاشتند و از شراب خواری فیلم گرفتند و سینمای ضد دینی را بوجود آوردند، حالا ما دوربین را می کاریم و از نماز فیلمبرداری می کنیم و این کار ما، سینمای دینی می شود، شهید آوینی آمده بود با این سطحی نگریها مقابله کند.
شهید آوینی می گفت، صحنهی نماز خواندن به هزار شکل می شود در داخل ”کادر“ قرار بگیرد. ”لانگ شات“باشد. ”مدیوم شات“باشد. زاویه از پایین یا بالا باشد. دوربین“تراولینگ“ کند یا ثابت باشد. شما می بینید که با دهها انتخاب رو به رو هستید که یک کادر شکل بگیرد.
حرف شهید آوینی این بود که کسی می تواند حرف خود را درست انتقال بدهد که ابتدا این ابزار را دقیق بشناسد. مهمترین حرف شهید آوینی در حوزه سینما این بود که وقتی شما می خواهید، سراغ سینما بروید. باید پیچیدگیها و قابلیتهای سینما را کامل بشناسید.
اگر قابلیتهای سینما را شناختید، می توانید از این ابزار استفاده کنید ولی اگر نشناختید بازیچهی سینما خواهید شد. یعنی در حالیکه فکر می کنید در حال روایت یک داستان دینی هستید، چون به قواعد سینما آشنا نیستید، پیچیدگیهای درام را نمی دانید، به ویژگیهای فنی دوربین وارد نیستید، همهی اینها مانند اسب سرکشی عمل می کنند در حالیکه خارج از اراده شما هستند. شما برای اینکه ارادهی خودتان را بر این ابزار پیچیده تحمیل بکنید، لازمه این کار شناخت است. و گرنه این ابزار هستند که ارادهشان را بر شما تحمیل خواهند کرد.
حرف اساسی شهید آوینی در بحث سینما این بود. که بحث ایشان به نظر من فراتر از صرف سینمای دینی و غیردینی بود. وقتی شما به آثار شهید آوینی مراجعه می کنید، نقدهای که به برخیهای آثار سینمای ایران یا حتی جهان نوشته است، کامل نشان می دهد مبنایی که ایشان در بحث سینما دارد، خیلی مبنای فنی، دقیق و حرفهای است.
اجازه بدید مقداری مصداقی وارد بحث شویم. شهید آوینی در روزهایی که بعضیها نقدهای شدیدی به فیلم"عروس" بهروز افخمی وارد میکنند از این فیلم دفاع می کند و این فیلم را نمونهی سینمای دینی می داند ، عدهای هم با دیدن دفاع آوینی از این فیلم، با کنایه و بی ادبی گفتند، آوینی از فیلم "عروس" خوشش آمده یا خود عروس!
البته شهید آوینی نگفت نمونهی سینمای دینی. ایشان اهل تفکر بودند و واژهها را دقیق به کار می بردند.ایشان می گویند فیلم "عروس" نمونه "سینمای مطلوب" است. که به نظر من، این فیلم نمونهی خوبی است. که حتی در دوستان شهید آوینی، که قدرت درک نگاه ایشان به سینما را نداشتند، اعتراضات ناواردی می کردند. شهید آوینی برای بحثی که پیرامون این فیلم کرده ، استدلال آورده است.
حرف شهید آوینی این بود، که اگر فیلم"عروس" به خاطر بازیگرش مورد توجه قرار گرفته است، خوب، فیلم"عروس" که اولین فیلم این بازیگر زن نبوده است، چرا در فیلم قبلی مورد توجه قرار نگرفته ست. کارگردانانی هستند که از بازیگرانی مشابه او استفاده می کنند اما فیلمشان نه مورد توجه منتقدین قرار می گیرد و نه مورد توجه عامهی مردم.
حرف شهید آوینی این بود که "عروس" با شناخت نسبت به ابزار سینما ساخته شده است. یعنی کارگردان "کادر" را شناخته است. کارگردان می دانست از نور چگونه استفاده کند. می دانست طراحی صحنه، به چه معنی است.
آوینی می گفت، وقتی فیلمساز از حوزهی کاری خودش شناخت داشته باشد، از قابلیت سینما به نفع داستان خودش و در جهت گفتن حرفهای خودش استفاده می کند و فیلم عروس از این جهت مورد توجه آوینی بود. چون فیلمی نبود که کاگردانش بگوید، چون من یک پیام خوبی دارم، پس سردستی و بزن دررویی کار کنم، روی جزییات کار نکنم، روی فیلمنامه، دقیق کار نکنم.
حرف شهید آوینی این بود که (در مقیاس سینمای بیست سال پیش) برای این فیلم، زحمت کشیده شده است. نه اینکه فیلم "عروس" ایده آل باشد اما نسبت به فیلمهایی که در آن دوره در سینمای ما ساخته می شد، فیلمی بود که برایش زحمت کشیده شد و سینما سردستی گرفته نشده بود. فیلم ساز فکر نکرده که اگر صرفا خاموش، روشن کردن دوربین را بلد باشد، پس دیگر فیلمساز شده است.
* تعامل شهید آوینی با هنرمندان و نوع مدیریت کردن هنرمندان توسط شهید آوینی را چه طور می بینید؟ فکر نمی کنید اگر امروز مدافع دلسوزی مثل شهید آوینی بالای سر بعضی از هنرمندان بود، "آژانس شیشهای" به "گزارش یک جشن" یا "عروس" به "سن پطرزبورگ"تبدیل نمی شد؟نبود مدیر فرهنگی با منش شهید آوینی، چه قدر در استحالهی بعضی از هنرمندان تاثیر دارد؟
صد البته ما در فضای مدیریت فرهنگی کشور، مشکلات اساسی داریم، اما به نظرم در این مسئله نباید خیلی اغراق کنیم. اغراق به این معنا که سهم خود هنرمندان را دست کم بگیریم. بالاخره شما ببینید که در همان دوره تندترین نقدها به مخملباف را شهید آوینی می کند و نمی گوید باید از خطاهای این فرد با تسامح و تساهل عبور کنیم وانحرافاتش را دست کم بگیریم، اتفاقا آوینی خیلی قاطع انحرافاتی که مخملباف در سینما بوجود می آورد را فریاد میزند و اصلا هم مسامحه نمی کند.جاذبه ودافعه را با هم دارد .
این که گفته بشود، انهایی که بعد از آوینی از آرمانهای اولیهشان دور شدند، به خاطر این بود که آوینیهایی وجود نداشتند تا آنها را حفظ کنند، این به نظرم واقع بینانه نیست. بالاخره هنرمند که گل گلخانه نیست که شما همیشه بخواهی پرستاریاش بکنی. اتفاقا هنرمند باید جامعه را پرستاری کند.
نمی گویم هنرمند از وقایع پیرامون خودش متاثر نمی شود ولی به نظرم درست نیست اگر بگوییم شرایط مدیریتی ، تنها علت کم رنگ شدن آرمان خواهی در یکسری از هنرمندان است.
شما به تاریخ اهل البیت هم اگر نگاه کنید.هزاران شاعر وجود داشتند که تحت تاثیر وقایع اطراف خود قرار گرفتند و منحرف شدند، اما در همان دوره هم شعرایی بودند که علی رغم اینکه همهی آن شرایط بیرونی که برای بقیه وجود داشت برای آنها هم بود، ولی چون به عهدی که با خدا بستند، پایدار و محکم بودند و عنصر مقاومت و استقامت را در وجود خودشان داشتند، منحرف نشدند. وگرنه همه می گویند، «ان الذین قالو ربنا الله» اما ادامهی آیه که می فرماید «ثم استقاموا» مهم است.
اینکه ما بیاییم وظیفهی هنرمند را کنار بگذاریم و بگوییم وظیفهی مقاومت و استقامت ندارد،و همیشه باید لله و دایه مواظبش باشند اشتباه است. شهید آوینی امروز هم در کنار ما حاضر است، دوباره به بحث اولم برگردم. همین هنرمندانی که شما مثال زدید، اگر بروند آثار شهید آوینی را بخوانند، همین الان آوینی دارد با اینها حرف می زند. راه را به اینها نشان می دهد. ولی متاسفانه خود اینها گوشهایشان را بستند.
اگر ما بگوییم روزی که یک متفکر از دنیا می رود، ارتباطش با دنیا قطع می شود. ارتباطش با فرهنگ و تاریخ جامعه قطع می شود. دیگر به این فرد متفکر نمی گویند.
شهید آوینی به این خاطر ارزش دارد که آثار و حرفهای ایشان همچنان در زمان جاری است. بنابر این اگر گوشی برای شنیدن وجود داشته باشد، می تواند از این سخنان، استفاده کند. برای کسانی که در زمان حیات ایشان، در اطراف این شهید بزرگوار بودند، همچنان حرف برای گفتن دارد.
بعد از شهادت آوینی، وقتی به آثار ایشان مراجعه می کنیم، می بینیم آثار غفلتزدایی است.هم در انسان انگیزه ایجاد می کند و هم راه را به انسان نشان می دهد.
پس خلاصه کنیم به اینکه مشکلات و معایب مدیریت فرهنگی به جای خود، ولی از این طرف هم نباید به طور کل، کسانی را که به بهانهی اینکه امروز آوینی حیات ظاهری ندارد، از آرمانهای انقلاب فاصله گرفتند، تبرئه کرد.
کار شهید آوینی در خیلی از حوزهها فقط تذکر دادن، بود. و امروز هم فضای تذکر در جامعه وجود دارد، حالا اگر کسی گوشش را در مقابل تذکرات بست، طبقهاش عوض شد، سبگ زندگیاش عوض شد، دیگر نمی تواند از مردم و بچه حزب اللهی طلبکار باشد. مشخص است تغییری که در سبک زندگی و نوع دغدغهها این فرد بوجود آمده است و دیگر علاقهای در این فرد در مورد مبانی انقلاب اسلامی عیناً مشاهده نمی شود، حالا چه اصراری دارد که هم از رانت حزب اللهی بودن استفاده کند و هم از رانت روشنفکر بودن. به نظرم این یک نوع ریاکاری است. و گرنه مبانی حرفهای آوینی چیزهای پیچیدهای نیست و امروز هم فضاآنقدر غبارآلود نیست که اگر کسی به دنبال هدایت باشد، راه را تشخیص ندهد.
* اجازه بدهید مقداری مصداقی تر وارد بشویم، چرا صدا و سیما در زمان مدیریت آقای محمد هاشمی رفسنجانی، صدای شهید آوینی را به عنوان گوینده متن مستند«خنجر و شقایق»سانسور می کند،صدای آوینی، کدام منافع بعضیها را با خطر مواجه می کرد؟
این داستان به نظرم بیشتر، یک کُر ُکری سطحی بود تا اختلاف عمیق فکری. یک درگیری بچه گانهی یک مشت آدمهای حسود بود. خیلیها بودند که با مبانی فکری آوینی مشکل نداشتند ولی آدمهای حسودی بودند. بسیاری از چالشهایی که آوینی با آن درگیر شد، چالشهای فکری نبود، بلکه یک سری چالشهای اخلاقی بود. بهترین دلیلی که می توانم به کار ببرم «حسادت» است. این طور نیست که برای همه چیز بخواهیم دلیلهای پیچیدهی سیاسی و مدیریتی قائل شویم. به نظرم بعضی از چالشهایی که آوینی با آنها مواجه شد، کاملا با اعتنای به بعضی از اصول اخلاقی، قابل تحلیل است. واقعا بعضیها به آوینی حسادت می کردند.
شهید آوینی ویژگیهایی داشت که باعث شد شخصیتی باشد که محسود واقع می شد. جذابیتهایی در وجود او بود که یک عده دیگری را به حسادت وا می داشت و آن حسادتها کم کم تئوریزه می شد و تلاش می کردند رذیلهی اخلاقی خودشان و آن حسادتشان به آوینی را با چندتا دلیل سطحی بپوشانند. شما بروید مقالههایی که علیه آوینی، در روزنامه جمهوری اسلامی چاپ میشد را بخوانید، بهانهجوییهای مسخرهای صرفاً برای اینکه شخصیت نورانی شهید آوینی را منکوب کنند.
این حسادت ورزیها تنها مربوط به شهید آوینی هم نبوده است. شما تاریخ را نگاه کنید؛ در مورد امام خمینی(ره) همین مسئله بود. می گفتند از کاسهای که فرزند ایشان آب نوشیده کسی آب نخورد، زیرا این کاسه نجس است! ببینید، امام بزرگوار ما را متهم به نجاست می کردند، پس دیگر تکلیف آوینیها مشخص است.
پس نباید بگوییم شهید آوینی از این نظر منحصر به فرد بود. نه این طور نیست. همهی شخصیتهای که در انقلاب اسلامی، به عنوان احیاگر دین در عصر حاضر، علمدار بودند و نقش ایفا کردند، مورد این حملات بودند. خود حضرت آقا، در یکی از دیدارهایشان با هنرمندان، خاطراتی گفتند از وضعیتی که در مشهد داشتند و حملاتی که از سوی برخی از متدینین و هم لباسهای آقا، به ایشان می شد. که اگر از کسانی که حوزه مشهد را می شناسند، بپرسید، مشهور است، که خود آقا مورد چه حملات تندی قرار می گرفت. شهید آوینی هم در یک مرتبهای، مورد این هجمهها واقع شده است. بعضی از این حملات به شهید آوینی، فکری و مبنایی بود و بعضی از این حملات متاسفانه، اخلاقی بود.
*مسعود بهنود اصطلاح طلب دیروز و تحلیلگر امروز بی بی سی فارسی، اتهاماتی را دربارهی شهید آوینی مطرح می کند، دراین مورد توضیح بفرمایید؟آیا ارتباطی بین شهید آوینی و این فرد بود؟
نه، هیچ ارتباطی وجود نداشت. البته آن مطلبی که مسعود بهنود در سال 82 در وبلاگش نوشته بود، من پیگیری کردم، این فرد، رسما دربارهی شهید آوینی، دروغ نوشته بود. در این مطلب، گفته بود: «آوینی، یک جمعی از سینما گران و منتقدان سینمایی را به دیدار لاریجانی برده بود و لاریجانی با آوینی خیلی بد برخورد کرده بود و آوینی خیلی آدم حقیری بود و ...» من بعد از خواندن این مطلب، از آقای "هوشنگ گلمکانی" که در آن جلسه حضور داشت، سوال کردم؛ رسما تکذیب کردند و گفتند بهنود، دورغ گفته است و ادامه دادند، من خودم در آن جلسه بودم، اصلا و ابدا آن ویژگیهایی که به آوینی نسبت دادند، چنین نبوده است و رسما بهنود، دروغ گفته است.
امثال مسعود بهنود، حملاتی که به شهید آوینی می کنند، از یک جهت به خاطر تضادهای فکری می باشد که با شهید آوینی دارند که خیلی هم جدی است و از جهت دیگر هم به خاطر حسادت عمیقی است که جریان آنها نسبت به آوینی دارد. چون آوینی به قول خودش کسی بود که از یک راه طی شده، آمده بود و فضاهایی که آنها در حال تجربه هستند، مدتها قبل، شهید آوینی تجربه کرده بود. شهید آوینی به یک معنا، مخملباف ما است، به این معنی از آن طرف به این طرف آمده است.
«من الظلمات الی النور» آمده و خودش هم تبدیل به نور شده است و کسانی که در ظلمات هستند را می تواند هدایت کند. شهید آوینی در مواجهه با اهل ظلمات اعتماد به نفس داشت. آوینی وقتی با مخملباف مواجه می شد، می دید که مخملباف اول مسیر «من النور الی الظلمات» است و فریاد می زد که فکر نکن آن طرف خبری است و چون این تجربه را داشت، روشن فکران نمی توانستند آوینی را به تحجر و ارتجاع متهم بکنند. به اینکه شهید آوینی بی سواد است یا غرب را نمی شناسد یا سینما را نمی شناسد و...
مصاحبه با سایت خبرنامه دانشجویان ایران به نقل از وبلاگ آقای وحید جلیلی، سردبیر راه و مدیر دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب
http://vahid-jalili.blogfa.com/post-105.aspx